هواداری نیوز؛ در اكثر كُتب (HR/HRD) مديريت منابع انسانی/توسعه منابع انسانی تصريح شده وظيفه مديريتِ منابع انسانی بهعنوان شريك استراتژی هر سازمانی تبديل كردن منابع فردی و مادی ( بهعنوان ورودی) به منافع فردی و سازمانی و جامعه ( بهعنوان خروجی ) میباشد. چرخه آن (انجام فرايند ) عبارتست از جذب و استخدام-آموزش و بهسازی- حفظ و نگهداشت و كاربردها!
متأسفانه، در بيشتر سازمانهای ما در ايران اتفاقی كه میافتد اولا غير از اين است و ثانيا هر فردی بر منصب مديريت قرار میگيرد بهجای توجه به نقش شريك استراتژيك يا اساسا وظايف سازمانی يا رسالت مدير منابع انسانی در انتخاب و معرفی افراد شايسته و با مهارت، سعی میكند همفكران سياسی و جناحی خود را منصوب نمايد كه البته شايد از جهاتی هم به لحاظ گستردگی دامنه نظارتی و امنيتی و پاسخگويی به مبادی ذيربط و هم صاحبان سهام يا ذينفعان تصميم درستی باشد. اما آنچه مغفول میماند عدم توجه به سيستم انتصابات و رعايت نكردن نظام شايستهسالاری است.
واقعيت موجود در انتصابات و مغايرت آن با آنچه به عنوان وظيفه مديران منابع انسانی در كتب مختلف مورد تأكيد قرار گرفته! موجب شد تا روزی اين سؤال را از يكی از خبرگان بپرسم. پاسخ اين بود؛ اولا مي گويی كُتب! بعد، با تعريف حكايت بچههايی كه يكی پدرش قانونگذار و ديگری مجری قانون بود، گفت بگو قانون - مثلا قانون اساسی- كجا به درستی اجرا میشود كه حالا انتظار داری تعاريف مندرج در كتبHR رعايت شود؟ ثانيا، آيا تا به حال از خود پرسيدی آيا آن فردی كه بهعنوان نفر اول منصوب شده (!) خودش در راستای نظام شايستهسالاری منصوب شده كه حالا بخواهد در مورد ساير سطوح مديريتش با نظر كارشناسی يا شريك استراتژيك سازمانش ( منابع انسانی) عمل كند؟
اين مقدمه بهانهای است كه بپرسم؛ چرا از روزی كه پرسپوليس از رقابتهای آسيايی حذف شده همه انگشتها به سمت رضا درويش و اخراج او از باشگاه نشانه رفته است؟ چرا كسی نمیپرسد عامل انتصاب رضا درويش چه فرد يا افرادی بودند؟ اگر قرار است مؤاخذه يا محكمهای برای انجام قضاوت صورت گيرد و مقصری شناسايی شود، بايد گفت همه افرادی كه چه درويش را توصيه /منصوب كردند و يا با حمايت بیشائبه اشتباهات او را مالهكشی كردند، مقصرند و آنها بايد پاسخگو باشند!
اينكه از بُعد «تعهد » مديرانی كه دارای صلاحيت حرفهای نيستند اخلاقا بايد از قبول مسئوليتی كه توانايی آن را ندارند بايد امتناع كنند، حرف كاملا درستی است. اما وقتی مديريت در پرسپوليس جذابيت مادی و معنوی دارد و به گفته يكی از مديران اسبق اين باشگاه، وقتی هنوز سرپرست باشگاه نشده بود نهايتا روزانه كمتر از١٠٠ پيامك يا فالوور داشته، اما بعد از سرپرستی بالای سه ميليون (!)طبيعی است كسب شهرت و ثروت هر آدم معمولی ولو درويش را (كه سالها فقط دوست نزديك يكی از مربيان سابق پرسپوليس يا بهرام افشارزاده بوده و با برخی نمايندگان مجلس و… رفاقت داشته ) وسوسه میكند.
فلذا بايسته است قبل از ايراد گرفتن به درويش، حاميان او را بازخواست كرد كه موجب شدند قطار پرسپوليس بعد از عملكرد بنيادين و موفق تيم مديريتی مرحوم كاشانی از ريل خارج شود و افتخارات يحيی نيز به زيرساختهای همان تيم مديريتی مربوط باشد. ناگفته پيداست مطالب فوق نافی عملكرد ضعيف درويش و يحيی گل محمدی نبوده و نيست. باشد تا بهزودی سهم آنها را در سير نزولی پرسپوليس تشريح نمايم، به شرطی كه تا آنروز نرفته باشند..!
نویسنده: مجید سعيدی
نظرات بگذارید...