پروازِ واپسین بازمانده

پروازِ واپسین بازمانده
کوتاه و تلخ، نفوذ کرد به مغز و قلبم: سر بابی چارلتون در ۸۶ سالگی درگذشت!

مهدی تیموری/ به گزارش هواداری نیوز؛ واپسین بازماندهٔ زنده از آن پرواز کذایی. از حادثهٔ تلخِ مونیخ در فوریهٔ ۱۹۵۸ می‌گویم. هنگامی که فقط ۲۰ سال داشت و یکی از جوان‌ترین اعضای تیم پس از راهیابی تیم به نیمه‌نهایی جام باشگاه‌های اروپا، در راه بازگشت از بلگراد به منچستر بود. اگر فوتبالی باشید حتما آن روایت تلخ را حفظ‌اید: هواپیمای بچه‌های بازبی برای سوخت‌گیری در مونیخ توقف کرد و بعد از دو بار تلاش برای بلندشدن، به باند فرودگاه برخورد کرد و ۲۳ تن از اعضای باشگاه کشته شدند. چارلتون آخرین بازمانده‌ای بود که پیدا شد. هنگامی که در فاصله ۴۰ متری لاشه هواپیما کشف شد، هنوز روی صندلی خود بسته بود. چارلتون از ناحیه سر دچار بریدگی عمیق شد و به‌سرعت به بیمارستان منتقل شد. روز بعد هنگامی که از خواب بیدار شد، شخصی که در تخت کنارش بود گزارشی از سقوط را خواند و چیزی را که چارلتون بعداً به‌عنوان یک «بازگویی وحشتناک» توصیف می‌کند، ارائه کرد. خواندن نام هر فرد فوت شده برای چارلتون، وحشتناک بود. سه نفر از آن هشت نفر، جزء نزدیک‌ترین دوستان او بودند: ادی کلمن، دیوید پگ و تامی تیلور. چارلتون، برخلاف برخی از هم‌تیمی‌های بازمانده‌اش، دچار شکستگی استخوان نشد، اما زخم‌های روانی تا آخر عمرش باقی ماند. اگرچه او یک ماه پس از سقوط دوباره توانست بازی کند، اما ابتدا در فکر کناره‌گیری کامل از فوتبال بود.

سر بابی که محصول آکادمی منچستریونایتد بود، طی دوره ۱۷ ساله‌ای که برای شیاطین سرخ توپ زد و طی ۷۵۸ بازی، موفق به ثبت ۲۴۹ گل شد. او با یونایتد ۳ بار قهرمان لیگ برتر شد و همچنین قهرمانی در جام اروپا و جام حذفی را نیز تجربه کرد. پس از بازنشستگی هم قریب چهار دهه در پست‌های مدیریتی باشگاه منچستریونایتد حضور داشت!

او در کنار جرج بست و دنیس‌لاو، از اعضای مجسمه سه نفره معروف مقابل ورزشگاه اولدترافورد بود که اکنون پس از سال‌ها به رفقایش پیوسته است. گرچه جسم او روز گذشته از میان ما رفت، اما واقعیت این است که اسطورهٔ قرمزها از سال ۲۰۲۰ به زوال عقل و آلزایمر مبتلا شد و طبق گزارشات حاصل‌شده از خانواده‌اش، با آرامش محض، دنیای فانی را بدرود گفت. دقیقا همانگونه که شایستهٔ یک امپراتور اصیل است…

قریب پانزده‌سال پیش که اول‌بار - طبق همین عکس - او را از نزدیک ملاقات کردم، چنان شیفته و مبهوتِ شکوهش شدم که تقریبا تمام حرف‌های دلم را فراموش کردم که به او منتقل کنم! و امروز، او قطعا جای بهتری است… بدرود سر بابی بزرگ.



نظرات بگذارید...

Top